@~@~@~@~@~@
روزی دختری به کوروش کبیر گفت: من عاشقت هستم
*mach*
کوروش گفت: لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سر شما ایستاده
*gorz*
دختر گفت: زیبایی اصلا برای من مهم نیست
*malos*
کوروش گفت: پس لیاقت شما برادرم است که از من پولدارتر است و پشت سر شما ایستاده
*montazer*
دختر گفت: پول که چرک کف دسته! خودتو عشقه
*golomi_jone_delomy*
کوروش که مستاصل شده بود گفت: ناموسا اینو میگم نه نیار، لیاقت شما برادرم است که از من جذابتر، پولدارتر، قدرتمندتر است
:khak:
دختر خواست حرفی بزند، اما کوروش کبیر پرید وسط حرفش و گفت: سیکس پک هم دارد
*goz_khand*
چشمان دخترک از شور و شعف برق زد و گفت: راست میگی؟
*hazyon*
کوروش گفت: والا، دروغم چیه؟
دخترک گفت: ولی من عاشق شما هستم
*jigh*
کوروش دستانش را به پاها کوبید و گفت: عجب گرفتاری شدیما! برای چی عاشق منی؟
*ey_khoda*
دخترک گفت: در فضای مجازی جملهای از شما خواندم که مرا مسحور کرد
*baaaale*
کوروش گفت: جمله چه بود؟
*moteafesam*
دخترک گفت: من از قبل باخته بودم، مچ انداختن بهانهای بود برای گرفتن دست تو
*gerye*
کوروش تاملی کرد و گفت: این جمله از من نیست. از حسین پناهیه
*ajibeh*
دخترک کمی مکث کرد و گفت: خب پس من میرم عاشق حسین پناهی بشم
*tafakor*
دخترک در میان تعجب کوروش کبیر او را ترک کرد و از محوطه خارج شد
کوروش کبیر در فضای خالی کاخ بلند گفت: در نداره این کاخ که همه همینجوری میان تو؟
*fuhsh*
@~@~@~@~@~@
آيدين سيارسريع
بیقانون
ضمیمهی طنز روزنامهی قانون
سه حرف آخر هنگام مرگ
یک - تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلو مرگ را بگیرد
دو - تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد
سه - دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست خالی رفت
ای کاش آنقدر آب داشتم تا جهنم را خاموش میکردم و آنقدر آتش داشتم تا بهشت را میسوزاندم
که مردم خدا را برای خودش بپرستند نه برای بهشت و جهنم ... !
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
با توجه به پیدا نکردن منبع معتبر در مورد گوینده ی سخنان ؛ گوینده به صورت ناشناس قرار دادیم
از دیگران شکایت نمی کنم بلکه خودم را تغییر میدهم
چرا که کفش پوشیدن راحتتر از فرش کردن دنیاست
عشق انسان را داغ میکند و دوست داشتن انسان را پخته میکند
هرداغی روزی سرد میشود ولی هیچ پخته ای دیگرخام نمیشود
تابوتم را پزشکان حمل کنند تا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلوی مرگ را بگیرد
تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد
دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست خالی رفت
مرد را به عقلش بنگر، نه به ثروتش
زن را به وفایش، نه به جمالش
دوست را به محبتش، نه به کلامش
عاشق را به صبرش، نه به ادعایش
مال را به برکتش،نه به مقدارش
خانه را به آرامشش، نه به بزرگیش
شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش
سخن را به معنایش، نه به گوینده اش
انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند
فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد
باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم
همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند
حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید
کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .
هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است
به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور میدهم عمل کنید
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن